سال ۱۳۸۹

وقت است که روحانیون آزاد, ناوابسته و به خود آمده به صفوف حق طلبی مردم بپیوندند

مطابق گزارشهای خبری، برخی «علما و مراجع حوزوی» و البته «حکومتی» از قم هوار برداشته و حاکمان «جزیرهٴ بحرین» را زینهار داده اند که حقوق مردمان معترض در این کشور عربی را محترم بدارند.

کاری که بی تردید در خدمت به «ولی فقیه» فاسد و منعزل صورت گرفته است. و گرنه این نوع زینهارها اندر دفاع از حقوق مردم، قبل از هرجا «به خانه روا بود» و آنها بایستی رو در روی سرکوبگری وحشیانهٴ علی خامنه ای هشدار می دادند.

به خصوص در این زمان که خیزش مردم ایران با اوج تازه یی در سراسر میهن موج می زند و فاشیسم دینی حاکم, با ماسک و چماق دین به جنایت دست می زند و به خواستهای حق طلبانه مردم ایران پاسخی جز قتل و شکنجه و تجاوز به نوامیس، روا نمی دارد.
لیکن همین آقایان نگران برای بحرین، نسبت به جنایتهای جاری و فزاینده در خانه و میهن خویش، نه تنها در سکوت و تسلیم غرقه اند, بلکه در دستبوسی خامنه ای جلاد از یکدیگر سبقت می گیرند. فضیحتی که بسی بیش از ضرب المثل «یک بام و دو هوا» مایة آبروریزی این قبیل مدعیان «علم شریعت و دیانت» است. 
همگان می دانیم که خامنه ای در سفرهای پی در پی رسمی و غیررسمی به قم و طی ملاقاتها و خطابه هایش برای مراجع و سران حوزوی، مصرانه گوشزد و تکرار کرده است که: «سرنوشت روحانیت از سرنوشت نظام جدا نیست». اما آیا هیچ خردمندی باور خواهد کرد که این «علمای دین» تا بدین حد به بلاهت دچار باشند که باور کرده باشند که سرنوشت دین و رهبران دینی به یک رژیم سراسر فساد و ستم به رهبری علی خامنه ای گره خورده باشد؟ این حقیقت بر کسی پوشیده نیست که دستگاههای مذهبی در اغلب کشورهای اسلامی از قدیم تا هم اکنون به طور رسمی عامل دولتها بوده اند. بالاترین مقامهای مذهبی این کشورها، مانند «امام الازهر»، از دیرباز توسط حاکم وقت گماشته می شده و حتی «شیخ الازهر» کنونی و همچنین سلف وی و مقام مفتی کل جمهوری مصر و… را شخص حسنی مبارک، رئیس جمهور استبدادی سابق این کشور، تعیین کرده بود. در حالی که رهبران دینی در ایران، همیشه مدعی استقلال بوده و هنوز هم چنین وانمود می کنند. با این همه، در مصر امروز مشاهده می کنیم که با سقوط حکومت استبدادی در مصر، مقام کنونی شیخ الازهر، الامام دکتر احمد الطیب، که خود منصوب حسنی مبارک بود، طی یک کنفرانس خبری بزرگ و در تعمیق قیام ضداستبدادی جوانان مصر، اعلام می کند که «در شرایط تعلیق قانون اساسی دوران استبداد و تدوین قانون اساسی تازه، درخواست دارد که از یک سو، مقام ”شیخ الازهر” از این پس ”انتخابی” شود و از سوی دیگر، به دورهٴ زمانی مشخصی محدود شود و تضمینهایی مقرر شود که اختیارات این مقام به ”اختیارات مطلقه” تبدیل نشود». شیخ دکتر احمد الطیب می افزاید: هنگام پذیرش این مقام به انتصاب حسنی مبارک، بر این اندیشه بود تا راه حلی برای انتخابی و زمانمند شدن مقام ”امام الازهر” در همان نظام سابق را جسته و به کرسی بنشاند.
این تنها در کشورهایی از نوع مصر و با سوابق انتصابی بودن رهبران مذهبی نیست که سرنوشت دین و روحانیون به استبداد حاکم وابستگی ندارد. بعکس، آقایان مدعی«علم و اعلمیت در دین» در ایران، برای فهم این حقیقت نیاز به پیمودن راه دوری ندارند، چرا که –دست کم- سرنوشت مرحوم آیت الله منتظری را مشاهده کرده اند که نه خامنه ای، و نه حتی شخص خمینی نتوانست سرنوشت او را تعیین و تحمیل کنند، و این به خاطر همان اندازه محدودی بود که به این آموزش دیانت اسلام عمل کرد که«افضل الاعمال کلمة حق عند امام جائر» (برترین عمل مقبول در نزد خداوند، کلام حقی است که رودرروی پیشوای ستمکار بیان شود). 
امروزه شاهد هستیم که جدا از مصر و «شیخ الازهر» بسی علمای مسلمان، حتی بسیاری از علمای دینی لیبیایی، به نکوهش وحشیگری استبداد سرهنگ قذافی در سرکوب مردم به پا خاستهٴ لیبی برخاسته و قبایل و مردمان این کشور و همچنین نیروهای نظامی و مسلح را به پیوستن و حمایت صفوف هم میهنان خویش فرا می خوانند. آنها حتی فتوای مجازات فوری سرهنگ قذافی را به طور علنی از تلویزیونهای ماهواره یی بین العربی و غیره اعلام و ابلاغ کرده اند. اما این دسته از علمای دینی ایران را بنگرید که گویا بیش از کبکی نابخرد نیستند که از بیم و بیچارگی سر در برف فرو می کند تا شکارچی را نبیند. این آقایان هم از سر تا به پا در لجن فرومایگی و تسلیم به استبداد خامنه ای در غلتیده اند بی آنکه بتوانند رسوایی از بام فتادهٴ خویش را اندکی بپوشانند.
لیکن جدا از این به اصطلاح عالمان بی خردتر از کبک، ما و ملت به پاخاسته و مقاومت پیشتاز مردمی ایران از روحانیون شریف ایران می خواهیم، از آنان که اساس دینداری را به دنیا نفروخته و کارشان مانند احبار و رهبان دین فروش، به مسخ و دگردیسی نکشیده است، از امواج خیزش تطهیر کنندهٴ فرزندان میهن در جای جای ایران و محیط مقدس اشرف بهره جسته و با پیوستن به این امواج و شکستن سکوت در مقابل جنایتهای خامنه ای و رژیمش هم در مقابل خلق قهرمان ایران و هم در پیشگاه خداوند متعال روسفید شوند. وقت آن است که روحانیون اصیل ایران نیز همانند شیخ الازهر دریابند که دوران حاکمیتهای استبدادی و مطلقه سپری و منقضی شده و دیانت را نیازی به دکان «مقامهای دایمی» و «اختیارات مطلقه» نیست و نخواهد بود تا چه رسد به نظام پلید «ولایت مطلقهٴ فقیه» که ماهیتی جز فساد و مظلمهٴ مطلقه ندارد. اینک هر عالم و روحانی که اهل دیانت و خدمت به انسانیت و ترویج اخلاق و فضیلت باشد، بایستی هرچه زودتر و از ریشه، صف خود را از سلک جیره خواران استبداد ضد دینی ملاهای خمینی صفت و خامنه ای خصلت، جدا کرده و به صفوف مردم آزاده، ستم ستیز و عدالتخواه بپیوندد. آنان که چنین نکنند سرنوشت خویش را با فاشیسم حاکم که به غایت دشمن دیانت و دینداران است، گره زده و چه زود است که به دنبال دیگر استبدادهای منقرض منطقه، به فاضلاب تاریخ سرازیر خواهند شد. «و ما علی الرسول الا البلاغ». 

جلال گنجه ای
مسئول کمیسیون مذاهب و آزادی ادیان شورای ملی مقاومت ایران
۴ اسفند۱۳۸۹ (۲۳فوریه۲۰۱۱)

 

نوشته های مشابه

دکمه بازگشت به بالا