بزرگداشت جاودانه فروغ هنر و مقاومت مردم ایران آندرانیك آساطوریان
هموطنان گرامی!
اجازه بدهید از اینجا فقدان زنده یاد، آندرانیك، هنرمند بزرگ میهنمان را به آیدای عزیزمان، به دختران گرامی او و به خواهران و برادران آندو در لیبرتی، بهخاطر از دست دادن یار، پشتیبان و آموزگاری چون او، تسلیت بگویم.
همچنین به جامعة هنرمندان ایران ، به تمام ملت ایران، به اعضای شورای ملی مقاومت و بهخصوص به مسئول شورا تسلیت میگویم.
بهطور خاص به ارامنه و مسیحیان ایران تسلیت میگویم و كلام عیسی مسیح را تكرار میكنم كه:
خوشا بهحال فروتنان، خوشا بهحال آنان كه مهربان و با گذشتند، خوشا بهحال پاكدلان و خوشا بهحال تشنگان عدالت زیرا ایشان ملكوت آسمان را خواهند دید.
ما برای بزرگداشت انسان والایی جمع شدهایم كه اگرچه همه از رفتن و پركشیدنش غمگین هستیم و دلمان به درد آمده است، اما در همین حال، هر لحظه كه به یادش میافتیم، و صفا و یكرنگی و ایمانش را به خاطر میآوریم، قلب و وجودمان پر از طراوت و غرور و افتخار میشود. این داستان همة انسانهایی است كه زبان و قلب و عملشان یگانه است، خودشان هستند و زندگیشان، كلامشان، كارشان و آمدن و رفتنشان، انسانیت را ارتقا میدهد.
این داستان زندگی آندرانیك آساطوریان است؛ انسانی با اندیشهیی آزاد و قلبی مؤمن.
با فقدان آندرانیك، موسیقی ایران یك استاد بزرگ و یك گنجینة هنری، و شورای ملی مقاومت ایران یك گنجینة سرشار از عشق و پایداری و یكی از مظاهر وفای به عهد را از دست داد. در این چند روز دیدیم كه همه، از هر گرایش و عقیدهیی، وقتی از آندرانیك صحبت میكنند، او را از خودشان میدانند. آنها درست میگویند: آندرانیك متعلق به تمام ملت ایران بود.
او موسیقی را از 9سالگی آغاز كرد، نتها را شناخت و زیباترین نواها را خلق كرد و همراه شادی و غم مردمش شد. چون به آنها عشق میورزید و پیشرفت هر گامش در موسیقی بهخاطر آنها و برای آنها بود. حتماً شنیدهاید كه هنرمندان و موسیقیدانان صاحبنام ایران، همه متفقالقولند كه آندرانیك پدر موزیك پاپ ایران است.
میگویند او انقلابی در موسیقی ایران ایجاد كرد و بسیاری از نوآوریها در چند دهة اخیر ایران، حاصل رنج و كار و خلاقیت اوست و این كه نظیری نداشت و ندارد. این جمله را به كرات میگویند كه آندرانیك دین بزرگی به گردن موسیقی ایران دارد. همة این توصیفها واقعی است. اما اگر بخواهیم حق اساسی آندرانیك را ادا كنیم، باید بگوییم كه دین بزرگی كه آندو به گردن هنر و جامعة هنرمندان ایران دارد، اینست كه او با ایستادگی و نبرد علیه رژیم ولایت فقیه، نگاهبان شرف هنر ایران و جامعة هنرمندان ایران شد. بله، آندرانیك وجدان برانگیختة هنر و هنرمندان ایران بود.
میدانید كه از زمان برگزاری كنسرت همبستگی در پاله دوكنگرة پاریس، در سال 1373، آندرانیك به مقاومت ایران پیوست و سالهای بعد به عضویت شورا درآمد. در همان زمان گفت كه «هر هنرمند واقعی در مقابل جامعة خود متعهد و مسئول است و باید هدفش در مرحلة اول آزاد كردن ملتش باشد».
پیام آندرانیك، مصداق این توصیف نویسندة فرانسوی رومن رولان است كه میگوید: برای مداومت در كار هنری چیزی به جز نبوغ طبیعی و بیش از آن لازم است. و آن هم سوداها و دردهایی است كه زندگی را پر كند و معنایی به آن ببخشد. وگرنه هنرمند اثری نمیآفریند.
در دهة گذشته، وحشیانهترین حملات رژیم و مزدوران عراقیش علیه مجاهدین صورت گرفت و توطئههای بزرگی از طرف ولایت فقیه علیه این مقاومت به اجرا گذاشته شد، ولی هر چه این فشارها بیشتر میشد، آندو به مجاهدین و شورا نزدیكتر میشد؛ چرا كه از روز اول برای همین آمده بود. بهقول خودش برای جنگیدن و برای ادای دین به آرمان آزادی، آمده بود.
بهخصوص كه او بهعنوان آهنگساز طراز اول ایران، در موقعیتی قرارداشت كه همه درها به رویش باز بود، سرمایة بزرگ تخصصی و هنری و شهرت و وجهة اجتماعی چشمگیری داشت و بالاترین موفقیتها را در كار هنریاش داشت كه بعضا هنوز مشابه آن تكرار نشده است. اما او در پی چیز دیگری بود كه خودش آن را «بزرگترین حركت هنری یكهنرمند» نامیده بود و گفته بود: «پیوستن بهمقاومت و مبارزه علیه ستم، بزرگترین حركت هنری یكهنرمند است».
گفتهها و مصاحبههایش را در این سالها مرور كنید. عمد داشت كه بارها و بارها تكرار كند كه «من اشرفی هستم». راستی چرا اینهمه تأكید میكرد؟ چون میخواست حقیقتی و پیامی را بر دلها و ضمیرها حك كند و به ثبت برساند.
میخواست بگوید هنر ایران در برابر رژیم هنركش ولایت فقیه، تسلیم نشده و در حال رزم و نبرد است و جایش در جبهة مقاومت مردم ایران است. میخواست بگوید وقتی كه در هنر یا هر حرفة دیگری سرآمد میشوید، به بالاترین قله نگاه كنید كه آزادی است و بهسوی همان قله پرواز كنید.
آری، همانطور كه آندو در تنظیم ترانهها و قطعات موسیقی، سرآمد موزیك ایران بود، در زندگی و هنر خودش و پیوند آن به مقاومت مردم و ارتش آزادی بزرگترین هنرش را تنظیم و خلق كرد و بهقول مسعود: «چنین بود كه نستوه پرآوازة هنر، با چنگ و ساز شعلهور، با عشق صدبرابر در دل اشرف و ارتش آزادی، به پارة تن ملت و مقاومت ایران تبدیل شد.
راستی كه یاد مرضیه عزیزمان، یاد عماد رام عزیز، منوچهر سخایی و بهرام عالیوندی و حالا یاد آندو بهخیر كه هر كدام با نام و آوازهشان، با آثار پردامنهشان، با اعتقاد پرشورشان و صداقتشان، معنای عمیقی به هنر متعهد زمان خویش دادند. داستان زندگی هر انسانی، تأثیرات و اثری است كه باقی میگذارد، و همچنانكه آندو گفت: بالاترین هنر و اثرش، مقاومتش بود.
حالا تاریخ از لابلای نتهای صمیمی زندگی یك آهنگساز، كلمة آزادی را میشنود؛ كلمه اشرف و كلمة ایران را.
حالا جامعة ایران در برابر خود یك وجدان زیبا و غنی دارد تا هر هنرمند و هر كس كه شور و غوغایی در سر دارد، از او بیاموزد و قدم در راه او بگذارد و آخوندها و دژخیمان حاكم كه سازها را شكستند و گلوی هنر را بریدند و آن مرتجعانی كه آندرانیك و سایر هنرمندان محبوب ایران و هموطنان مسیحی ما را تحت بالاترین سركوبها قرار دادند در برابر آندو احساس شكست میكنند.
آری، او در موسیقی ایران جاودانه است، در خانهها و قلبهای مردم ما زنده است، در كنار مجاهدان آزادی در لیبرتی و در همة كارزارهای بینالمللی در حال نبرد و پایداری است و در اجلاسهای شورای ملی مقاومت هست و خواهد بود و فردا در نبرد آزادی ایران در صفوف اشرفیها و ارتش آزادی و جوانان بهپاخاستة ایران، حاضر خواهد بود.
روحش شاد كه آرمانش را در آرزوی زیبای ساختن كُرة آبی عشق و آزادی بیان كرد.
هرگز نمیرد آنكه دلش زنده شد به عشق، ثبت است بر جریده عالم دوام او
به روان پاك او درود می فرستیم.
ابوالقاسم رضایی
پرواز آندرانیك عزیز، آهنگساز و استاد برجستة موسیقی، تجسم نیم قرن هنر موسیقی ایران، انسان والامقام و آنطور كه خودش دوست داشت بگوید، اشرفی مجاهد را به همسر و همراه و همرزم زندگیاش آیدا و خانوادة آساطوریان، به اشرفیان لیبرتی و همة اشرفنشانان، به مردم ایران و به همة همرزمانش در شورای ملی مقاومت ایران از صمیم قلب تسلیت میگویم. روز یكشنبه، سوم اسفند ماه آندو از میان ما پر كشید. شاید دقیقتر این است كه بگوییم همچون شهابی شعله كشید و در پروازش هر روز درخشانتر و زیباتر شد. واقعیت این است كه از روزی كه آندو رفت، هر چه میگذرد تلألوی ارزشهایی كه او حاملش بود بیشتر چشم ما را خیره میكند. آندو یك عاشق بود، با قلبی بزرگ. حتی در آخرین روزهای حیات پربارش، آرزویش را برای این كرة خاكی ما به زیباترین وجه بیان كرد. كرة آبی عشق و آزادی. وجود آندو، خلاقیتش در هنر، طراوتبخشیدن به زندگی مردم، پیوستن عاشقانهاش به مقاومت و مجاهدین، بعد از پروازش همچنان زنده و شكوفا است. هر چند از آندو در زمینة هنری گنجینهیی عظیم، همانطور كه سایر هنرمندان گفتهاند به جا مانده و تا ابد در تاریخ مردم ما و قلب همة هنردوستان زندگی جاودانه خواهد داشت، بیتردید این تنها میراث آندو نیست. آندو سرمایة ارزشهای انسانی و ایرانی را غنا بخشید و آفرینشهای جدیدی را از خودش باقی گذاشت. عشق او به مردم ایران، تواضع ستایشانگیزش، مهربانی و صمیمیت زیبای او و در كنار آن رزمندگی سازشناپذیر بر علیه ستم و سركوب آخوندی و قاطعیت در مقابل آنها آن روی دیگر سیمای پرمهر و عطوفت آندو نسبت به مردم بود. او نشان داد كه میتوان اوج لطافت روح یك هنرمند را با قاطعیت یك اشرفی مجاهد توأمان داشت و چه درسی بزرگتر از این. شورای ملی مقاومت ایران و اشرفیان و اشرفنشانها به وجود چنین رزمندهیی در صفوفشان افتخار میكنند. او در قلب مردم ایران، در سنگر شورای ملی مقاومت ایران و در قلب همة مجاهدین و آزادیخواهان زنده خواهد بود و پیشاپیش صفوف این مقاومت شاهد آزادی ایران خواهد بود. ایرانی پر از عشق و آزادی به رنگ آبی كه فرزندانش میتوانند شهر آرمانی او یعنی اشرف را در آن بازسازی و به آرزوی او تحقق ببخشند. چرا كه او متعهد شده بود به محض رسیدن به ایران، اشرفی دیگر را برپا كند.
پیام آیدا
خواهر مریم عزیزم، دوستان گرامی شورا و اشرفیان عزیز، با سلام همة شما. برای همة مهربانیها و محبتهایی كه در این روزهای سخت به من و خانواده ام ابراز كردید. از همه تون تشكر می كنم. خواهر مریم عزیزم، شما امروز در پاریس در مراسمی كه برای بزرگداشت آندوی عزیز دارید، جمع شدید. من به دلیل این كه برای بزرگداشت آندو در لس آنجلس مراسم داریم، نتوانستم با شما باشم. ولی قلبم در آنجا با شما خواهد بود. می دونم كه روح بزرگ آندو و همه در كنار شما و همة مجاهدین در همة جاها با شما خواهد بود. آندو تا آخرین لحظة زندگیش همیشه به یاد بچه های لیبرتی بود و دائماً نگران سلامتی اونا بود. دیدید كه در آخرین پیام هم كه برای شما فرستاده، با تمام وجودش از عشق بیكرانش از مجاهدین و مسعود عزیزم با شما و خلاصه همة اعضای این مقاومت محبت میكنه. او بیست سال پیش با چشم باز و ایمان راسخ این راه را انتخاب كرد و تا آخرش هم وفادار ماند. آندو از نظر موسیقی خیلی خدمت كرده و اكثر خواننده های قدیمی با اجرای كارهای زیبای آندرو كه روح تازه یی به موسیقی پاپ می دهد، بود. اسمش رو سر زبانها افتاد. او كاری رو كه به نظرش درست بود انجام می داد. به هر قیمتی كه لازم بود، آن را هم می پرداخت و وقتی تشخیص داد كه تنها راه آزادی مردم، مردم رنجدیدة ایران پیوستن با مجاهدین است، با كمال میل قدم به این راه گذاشت. آندو با قلب و با احساس و شعور و شناخت كامل وارد مبارزه شد. با تمام وجودش به بچه های اشرف عشق می ورزید. در بیست سال گذشته علاوه بر ساختن و تنظیم خیلی آهنگها برای مرضیه عزیز، برای مرحوم منوچهر سخایی و خانم مرجان، برای بچه های لیبرتی و گروه موزیك آنها خیلی كار كرد. تا یك هفته قبل از فوت هم داشت با اون حال بدش برای بچه های لیبرتی كار می نوشت. اصلاً همة زندگیش شده بود مجاهدین و عشق به اونها. برای من واقعاً داشتن همسری مثل آندو یك افتخار بزرگ بود. من همیشه او را برای این انتخابش تحسین و تشویق می كردم. دخترها هم به پدرشون به عنوان یك آزادیخواه افتخار می كنند. شنیدیم كه مجاهدین و دوستانش در فرانسه و لیبرتی و همه جا روزهای پایانی عمرش خیلی احساس غم و اندوه كردند و برای آندو گریستند. این اشكها و احساسات من و همة ما افتخار آفرین است. اما من به پشتوانة روحیة بالای و قوی كه از این مقاومت می گیرم این روزهای سخت را می گذرانم. من بیش از همه دوستتون دارم. من به شما قول می دهم كه راه آندوی عزیزم را كه راه مجاهدین و اشرفیها بود ادامه بدم تا روح او رو شاد كنم. او هم همین رو از من می خواست. اجازه بدید یك بار دیگر از همة شما، به خصوص از شما خواهر مریم عزیزم و همة اشرفیها و دوستان شورا و هوادارهای مجاهدین در لیبرتی در این روزهای سخت و طاقت فرسا این همه با ما لطف كردین، تشكر و قدردانی بكنم. خدا همة شما را حفظ كند. انشاءالله به زودی با سرنگونی آخوندهای جنایتكار آندو جان را هم كه از نسل یپرم خان برای آزادی ایران مبارزه كرد، در میدان آزادی شاد و خندان خواهیم داشت.
استاد محمد شمس
با عرض ادب خدمت همگی شما.
خدمت همة مردم ایران تسلیت عرض میكنم و میخواستم خواهش كنم از این مناظری كه من الآن دیدم بهعنوان كسی كه سالهای زیادی است كه در كنار این مقاومت هست، سالهای زیاد هست، میخواستم خواهش كنم یك بار دیگه همة این فرزندان خوب میهنمان را تشویق كنیم بهخاطر این كاری كه انجام دادند و دیدیم.
از همینجا من درود میفرستم به بانوی مقاوم عزیزمان آیدا، بهش تسلیت عرض میكنم و امیدوارم بتواند این رنج بزرگی را كه الآن دارد با همان قدرتی كه صحبت میكردند، تا رسیدن به ایران آزاد تحمل كند و بتواند در كنار این مقاومت شاد و پر از انرژی به تهران برسد. سخنگفتن دربارة یك هنرمند بسیار سخت و مشكل است، سختتر و مشكلتر میشود وقتی آن هنرمند موسیقیدان باشد، چه حرفی میتوان زد كه آهنگساز آنرا با نوایی نگفته باشد. بیسبب نیست كه میگویند آنجا كه سخن باز میماند موسیقی آغاز میشود. آندرانیك، «آندو» ، خودش، وجودش، تار و پودش با موسیقی ساخته شده بود. و ذوق سرشارش به ملودیها جان میداد. تا آنجا كه جان میداد كه بخشی از ملودی میشد. یعنی خون به ملودی منتقل میكرد و به شما میداد. همین ذوق هنرمندانهاش بود كه بسیاری از خوانندگان را به شهرت رساند، هر چند برخی كسانی كه از ثمرة ذوق وجود سرشار از موسیقی «آندو»، بهره میبردند، در گذر زمان بر او نامهربانیها كردند. اما بودند انسانهایی كه هنر او را پاس داشتند و مشعل شرافت هنرمندان ملی و میهنی را برافراشته و ارج میگذاشتند. سخنگفتن در مورد چنین هنرمندی سخت است و در دل میگریم او ذره ذره وجودش در ایران خلاصه میشد، او در همهچیز و همة مكانها، ایران، كشورش را میدید. و درست به همین دلیل بود كه عاشقانه به مقاومت پیوست و همرزم عاشقان آزادی ایران شد و به عضویت شورای ملی مقاومت در آمد. و به نظر من این بزرگترین هنر زندگی «آندو» بود؛ «آندو» ، با رفتن به ابدیت دوباره از نو متولد شد. آندرانیك، «آندو» جان، خاك ایران در انتظار تو است، آغوش دشتهای فراخ ایران، كوهها و دریاها، ذرات وجودت را در آغوش خواهند كشید و تو تا ابد با ایران و مردم ایران خواهی بود.
اسقف ژاك گایو
دوستان من، وقتی ما در برابر مرگ یك عزیز قرار میگیریم كه او را به خوبی میشناختیم، یك سئوال بهوجود میآید كه زندگی او، اعمال او، پیام او، مقاومت او چه میشود. من شخصاً یك پاسخ یافتهام. در مذهب مسیحیت در یك بخش از انجیل میخوانیم، كسانی كه در میگذرند، در دستهای خدا قرار دارند. این كه آنها در دستهای خداوند هستند یك خصوصیت پر از نور و امید است. وقتی به سخنان دیگران گوش میدهیم، میبینیم كه «آندو» برای بسیاری دیگر چه بوده است؟ دوستان ما در لیبرتی از او چیزهای بسیاری دریافت كردهاند. بهحدی از او دریافت كردهاند كه آندو قلبش را برای آنها باقی گذاشته است. چیزهای كمی كه من از زندگی «آندو» میدانم، نشان میدهد كه او بسیار بخشنده بوده كه توانسته است موزیسینهایی را به شهرت برساند. او باعث رشد انسانیت در انسانها شده است. او سمت و سوی مقاومت را داده است. او از طریق موزیك توانسته است مفهوم زیبایی را بشناساند. او همچنین نشان داده است كه در درون ما چیزی بزرگتر از آنچه هستیم وجود دارد. بله، او به ما بسیار داده است. ما از او بسیاری چیزها دریافتهایم. به همین دلیل است كه ما بر چگونگی زندگی و عمل او گواهی میدهیم. وقتی ما در برابر مرگ یك عزیز قرار میگیریم، از خود میپرسیم چگونه میتوانیم از او قدردانی كنیم؟ من فكر میكنم بهترین قدردانی از «آندو» سخنی است كه همسر او به ما گفته است. او زنده و مقاوم باقی میماند. این زیبا است. امروز یا فردا. ما زاده شدهایم كه زنده باشیم و زندگانی مقاوم باشیم. وفادار باشیم. این زیبا است كه میبینیم انسانها به زندگی خود ادامه میدهند، در حالی كه زنده و مقاوم هستند. من فكر میكنم همة ما در اینجا با عشقی بسیار از او قدردانی میكنیم، زیرا ما نیز زنده و مقاوم هستیم. فكر میكنم در زندگی «آندو» ، او نشان میدهد، آن كس كه دوست میدارد، پیشاپیش از مرگ عبور كرده است. «آندو» نیز در زندگیاش بارها از مرگ عبور كرده بود، زیرا توانسته بود عشق بورزد. بله، آنكس كه دوست میدارد پیشاپیش از مرگ عبور كرده است.
فلور صدودی
اینقدر برای من سخته سخنگفتن در مورد آقای آندرانیك كه حد نداره. فقط میتونم خدمتتون بگم كه در چند روز گذشته كه من تمام مصاحبههای ایشون، برنامههای ایشون در سیمای آزادی نگاه میكردم و آهنگهایی رو كه ساخته بودن، اشعاری رو كه نازنینان در لیبرتی سروده بودند با آهنگهای زیبای آقای آندرانیك مرور میكردم، بیشتر گوش میكردم و زمان براش بهتر میگذاشتم، میدیدم كه واقعاً زیباترین آثار رو در چند سال گذشته، خیلی زیباتر از آثاری كه قبلاً آقای آندرانیك كار كرده بودند روش كار كردند. تمام مدت این چند روز من این خط شعر رو با خودم زمزمه میكردم، واسه آزادی ایران اگر از تنت رها شی توی چهارگوشة دنیا میتونی اشرفی باشی. فكر میكردم این بیت شعر زندگی خود آندرانیك بود و تمام مدت با خودم اینو تكرار میكردم. به هر حال آقای آندرانیك نیازی به گفتن نیست، یكی از بزرگترین هنرمندان ایران بودن. یكی از بهترین و متعهدترین انسانهایی كه به آزادی مردم فكر میكردن بودن. انسانی بسیار والا، باگذشت، ایثارگر، فداكار. كسی بود كه با عشق زندگی میكرد. برای خانوادة خودش و همسرش آیدا، فرزندانش، نوههاش، به مردم ایران، به یاران بزرگوار ما در لیبرتی، تمام مدت میگفت، من به همتون عشق میورزم. به صلح و آزادی در دنیا. یعنی وقتی صحبت آندرانیك میشه، تنها چیزی كه در ذهن ما میآد، عشق هست. صلح هست. آزادی هست. من متأسفانه زمانی كه در ایران بودیم، چون عماد جان در فرهنگ و هنر بودن، زیاد نزدیك نبودیم به خونوادة آقای آندرانیك و خود ایشون. ولی می دونستم كه، همهمون می دونستیم كه دو اسم در تنظیم آهنگ های زیبای ایران جهانی بود، آقای واروژان و آقای آندرانیك. همینطور كه خانم رجوی فرمودن، واقعاً پدر موزیك پاپ ایران بود آقای آندرانیك. بحثی در این نیست. زمانی كه ما از ایران خارج شدیم و با همبستگی ملی هنرمندانی كه متعهد بودند آمدند و ماندند تا به امروز، كمكم دوستی و صمیمیت ما با خونوادة آقای آندرانیك و خود ایشون زیاد شد. آقای آندرانیك یكی از بهترین دوستان عماد جان بودند یكی از رفیقترین رفیقان عماد جان بودن خاطرات زیادی ما از آقای آندرانیك داریم. بعد از این كه عماد جان هم رفتن، این دوستی ادامه پیدا كرد. هر دفعه من ایشون رو میدیدم عین زمان گذشته، زمانی كه عماد جان بودن، مینشستیم با همدیگه صحبت میكردیم. اون چیزی رو كه من اینجا دلم میخواد الآن بازگو بكنم اینه كه هیچچیز یكطرفه نیست. ما، قبلش اینو بگم كه در ایران ما هنرمندانی كه در رشتة موسیقی بودند، بهترینهاشون، خوشنامترینهاشون به مقاومت ایران پیوستند. ما شاید از انگشتان دستمون تجاوز نكنه هنرمندانی رو كه در قید حیات بودند در رشتة موسیقی و زمانی كه ما به خارج از كشور اومدیم، پنج شش تای اونها، بهترینهاشون بودن كه به مقاومت آمدند و تا آخرش ایستادند. ما نظیر خانم مرضیه نداشتیم. ما نظیر عماد جان نداشتیم و نداریم. ما نظیر آقای آندرانیك نداشتیم و نداریم. ما نظیر آقای شمس نداشتیم و نداریم. همه، آقای سخایی همینطور. تمام هنرمندانمون، ما واقعاً نظیر اینها رو نداریم. هنوز هم نداریم. بهترینهاشون در مقاومت ایران بودند. ولی اینكه گفتم یكطرفه هیچ چیز نمیشه، این هنرمندان میدونستن كه بهترین جایگاه براشون در مقاومت ایران هست. این یك واقعیت مطلقه. من باز اجازه بدین این شعر رو بخونم.
واسه آزادی ایران اگه از خودت رها شی، توی چار گوشة دنیا میتونی اشرفی باشی. قسمت اول این شعر همونی بود كه هنرمندان ما به مقاومت پیوستن. برای آزادی ایران، رها از خودشون. و قسمت دوم این شعر افرادی هستند كه این مقاومت رو، یعنی محور این مقاومت هستن. اشرفیها. كسانی كه ایثار میكنن، از خودگذشته هستند، فدا میكنند، تمام جونشون رو برای آزادی مردم ایران گذاشتن. این بود كه این هنرمندان نامبر وان ایران، هنرمندان یك ایران، هنرمندان خوشنام ایران با مقاومت ایران همبسته شدند. و ما این همبستگی رو باید بگم، از دید وسیع ملی میهنی رهبران این مقاومت داریم. از آقای رجوی، خانم رجوی. خانم رجوی، بهتر از این جایگاه برای هیچ هنرمندی نیست. بدون اغراق خدمت شما بگم. من این چند روزه مرتب مرور میكردم افرادی رو كه اومدن در فیسبوك تسلیت میگن، به رسانههای همگانی گوش میكردم. همه یكزبان، همه یكزبان می گن. چون در ارتباط چیزی رو كه الآن میخوام براتون تعریف بكنم، خاطرهیی رو كه میخوام تعریف بكنم در ارتباط با آقای آندرانیك هستش، اینه كه اجازه بدین اینو من تعریف بكنم. یك سایتی رو طرفداران عماد جان براش درست كردن، یك دونه سایت طرفداران عماد رام. گه گداری ازش نوشته مینویسن یا به هر حال مطلب یا آهنگی چیزی میذارن. چند شب پیش من دیدم كه آهنگ هنگام عماد جان رو گذاشتن و آهنگ هنگام عماد جان آهنگی است بدون كلام با اركستر بزرگ كه در مقاومت ایران ضبط شد و پخش شد و كامنتهایی كه داده بودند زیر این آهنگ این بود كه خیلی تعجب كرده بودند كه عماد جان با هفتاد هشتاد نفر موسیقیدان خارجی اینقدر زیبا تونسته همزمان فلوت بزنه و اینرو اجرا كنه و اینقدر زیبا. من یك دفعه یاد خاطرهیی افتادم كه در ارتباط با همین آهنگ بود. كنسرتی بود برای هنرمندان مقاومت در لسآنجلس كه اولینبار بود ما لسآنجلس میرفتیم.
عماد عماد جان گفت، ببین، كارنامة من و تو دست مردم هست. ما دیروز و امروز به این كار رو نیاوردیم، تو آندرانیك هستی. تو آندو هستی، آندو جان تو آندو یكی اصلاً، آندو دو هم نیستی. (دست زدن حضار) این بود كه عماد جان تو چهكار میكنی؟ تو كه تمرین نكردی این آهنگ رو. گفت من میزنم. اینجا مقاومته. اینجا هنرمندانی هستیم تو مقاومت برای آزادی ایران. ما كه نیومدیم اینجا بگیم كه ما كی هستیم. ما اومدیم وایسادیم برای اینكه ایران رو آزاد بكنیم. ما كه نیومدیم اینجا كه بگیم خوب میزنیم یا بد میزنیم. خوب میخونیم، یا بد میخونیم. ولی من باور كنین دل تو دلم نبود. برای اینكه اون خانومی هم كه لطف كرده بودندگفتن كه عماد جان، خیلی همة مردم لسآنجلس خوشحال هستن كه شما امشب اینجا برنامه دارید. اینها رو كه میگفتن من بیشتر بهم میریختم. میگفتم حالا عماد جان این آهنگ رو هم تمرین نكرده و حالا ببینیم چی میشه. به هر حال من و گویا صف اول نشسته بودیم، ولی آمدن و این كار را اجرا كردن، آقای آندرانیك هم رفتن رو صحنه. فقط به خاطر مقاومت ایران، یعنی چنین بزرگانی كه كارشون براشون خیلی اهمیت داشت، در این مقاومت خاك بودن، خاكسار بودند. این یك واقعیت هستش. یعنی همهچیشون رو میگذاشتن كنار. اصلاً براشون مطرح نبود. فقط میخواستن كار پیش بره. دلیلش چی بود؟ عشقی كه مجاهدین به اینها داده بودند. ایثاری رو كه مجاهدین میكردن. من دیگه الآن، ما دیگه الآن تازگیها نمیگیم مجاهدین، میگیم اشرفیها. برای اینكه واقعیته. وقتی آقای آندرانیك امروز میآن میگن، من یك اشرفی هستم، چرا این حرف را میزنن؟ برای اینكه خودشون از جنس همین مجاهدین هستن و خانم رجوی باور بفرمایید هنرمندانی كه اومدن، موندن، با افتخار موندن، میدونن شما فكرتون نسبت به فرهنگ و هنر ایران چی هست. جایگاهی بهتر از این جا براشون وجود نداره. نداشت و نخواهد داشت. من امیدوارم كه همة هنرمندای ما مسئولیتشون رو نسبت به مردمشون بفهمن، بدونن. و به هر حال اونجایی كه باید وایسن، وایستن. گاهی وقتها آقای آندرانیك كه با همدیگه برای برنامه میآمدیم، صحبت میكردن، گفتش كه فلور من اصلاً نمیگم هنرمندا بیان به مقاومت بپیوندند، من می گم همة هنرمندا بلند شن جلوی سازمان ملل برن، یا كاخ سفید برن، همهشون با هم گروهی، و علیه آخوندها، علیه اینها هستیم. تو فكر میكنی میرن؟ تو فكر میكنی میكنن؟ برای همینه كه من در لسآنجلس با هیچكدومشون كاری ندارم. غیر از یكی دو نفرشون كه احترام به مقاومت ایران دارن. اینه كه به هر حال من متأسف هستم كه چنین كسی رو ما از دست دادیم. چنین بزرگواری را ما از دست دادیم كه عاشق عشق بود، عاشق درستی بود، عاشق صداقت بود. عاشق ایثار بود، عاشق از خودگذشتگی بود، عاشق مردم ایران بود، عاشق همسرش بود، عاشق فرزندانش بود، عاشق صلح و آزادی در تمام جهان بود. این رو من در آخر صحبتهام بگم موقعی كه عمادجان از دنیا رفتن آقای آندرانیك دو، سه شب قبل از اینكه مراسم تشییع باشه، به منزل ما آمد. هر شب در پشت پیانو مینشست و آثار عماد جان را با پیانو میزد. بیشترین آهنگ رو كه خیلی دوست داشت اونجا اجرا كنه، آهنگ تنهایی عماد جان بود. با پیانو برای ما میزد، برای اینكه یك مقدار ما كمتر احساس غم بكنیم. حدود دو، سه ماه پیش من یك روز با آقای فیلابی سر یك سفره با آقای آندرانیك نشسته بودیم. گفتم آقای آندرانیك من میتونم از شما یك خواهش كنم. گفت، با كمال میل انجام میدم. گفتم آهنگ تنهایی عماد جان رو من دوست دارم شما خودتون تنظیم بفرمایید و خودتون اجرا كنید. گفت، من با كمال میل این كار رو میكنم. و برگشتن لسآنجلس و ده روز بعد آهنگ رو تنظیم كردن، ضبط كردن برای من از طریق اینترنت فرستادن. من خیلی ناراحت هستم كه الآن اینو بگم كه این آهنگ رو من در سوگ ایشون امروز میخوام بشنوم. زیباترین اجرا رو، زیباترین تنظیم رو روی این آهنگ گذاشتن و وقتی من پریشب میخواستم این آهنگ رو بیارم كه دوستان هم بشنوند، وقتی دوباره گوش كردم دیدم دقیقاً مثل اینه كه در سوگ خودش این آهنگ رو نواخت. به هر حال من از همهتون متشكر هستم. فقط خواستم احساساتم رو نسبت به آقای آندرانیك بگم و به همة آزادیخواهان ایران فقدان ایشون رو تسلیت بگم.
عبدالعلی معصومی
مصرع من قطرة خون من است، آندوی عزیز كه همة ما و همة مردم ایران میشناسنش اینچنین بود. تمام آثاری كه ازش به جا مانده، تمام گفتههاش، همینطوری كه شنیدیم بخشیش رو در اینجا، و تمام زندگیش چنین بود. مصرع من قطرة خون من است. یعنی از صمیم قلبش میگفت و زندگی میكرد. یك مسیحی پاكباز بود. مسیحیان ایران از آغازی كه از دورة ساسانیان كه وارد ایران شدن یا مسیحی شدند، عمدتاً نستوریان، تا امروز در ادبیات ایران و در تاریخ و فرهنگ ایران حتی من یك مورد برنخوردم كه با مردم ایران دوگانه باشند. در همهجا، همبستة مردم ایران برای آزادی ایران، برای سربلندی ایران جنگیدن، همراه بودند و آندوی پاكباز ما از اون تیره است. در زمان ساسانیان، قیام نوشزاد، اون مسیحی پاكبازی كه علیه پدرش خسرو پرویز ایستاد و جانش رو در راه مبارزه با استبداد و آزادی گذاشت تا همینطور كه آیدای نازنین گفتند، یپرم خان كه سالها در راه آرمان مشروطه جنگید و سرانجام هم در مبارزه با استبداد حاكم جان باخت. حاكم، یعنی حاكم قبلی كه بساط مشروطه اونرو رونده بود. آندو وقتی به مجاهدین و مقاومت ایران پیوست، ما چهرة بارزش رو در این بیست ساله باهش آشنا هستیم. مظهر این شعر بود. میگه اگر ز حلقة این عاشقان، یعنی پاكبازان اشرفی در لیبرتی، اگر ز حلقة این عاشقان كران گیری، دلت بمیرد و خوی فسردگان گیری، دیدیم كه به حلقة عاشقان پیوست، شكوفا بود، شكوفاتر شد و تمام هستی و جانمایة زندگی و هنرش رو در این راه گذاشت و بارها هم اعلام كرد كه اشرفی هستم، مجاهد اشرفی هستم. و آقای مسعود رجوی هم، مسئول شورا در پیامشون در سوگ ایشان به همین نام ایشون رو یاد كردند. اشرفی مجاهد. همان كه خانم رجوی در سوگ و بر مزار دكتر كاظم شهید گفتن، مجاهد یك اسم نیست، یك رسم است. این رسم رو آندو در زندگی این بیست ساله و در آثارش و تمام صحبتهاش به خوبی وارد كرد. از تو میپرسم، ای اهورا، میتوان در جهان جاودان زیست؟ میرسد پاسخ از آسمانها هر كه را نام نیكو بماند، جاودانی است. آندوی ما جاودانه در دل همة مشتاقان آزادی ایرانزمین خواهد ماند.
اصغر ادیبی
با سلام خدمت دوستان. شاید سخن گفتن بعد از این همه بیان زیبایی كه اینجا شد كار راحتی نباشه. ولی من سعی می كنم از یك زاویة دیگه یی به این هنرمند مقاومت و كسی كه شاید در گذشته وقتی تازه ما به مقاومت پیوسته بودیم، همیشه افسوس می خوردیم كه كشوری مثل یونان هنرمندانی مانند ملینا مركوری، تئودوراكیس داره كه همگام با مردمشون، دوش به دوش اونها، بر علیه دیكتاتوری مبارزه كردند و به پیروزی رسیدند. ای كاش ما هم یك چنین امكانی داشتیم. بعداً كه مقاومت گسترش بیشتری پیدا كرد، به دلیل اون ظرفیت اولیه یی كه برادرم مسعود بنا نهاده بود، كه هر كسی با هر عقیده و هر مرامی، با هر مذهب و هر ایده یی اگر دلش برای آزادی ایران و اگر دلش برای این كه این حاكمان جهنمی به گورستان تاریخ فرستاده بشند، قصد مبارزه یی داشته باشه، مكانش در این مقاومت و در این شورا و در این مجاهدین و در این اشرف و اكنون در این لیبرتی فراهم است. من دو چیز رو از خود آندو سعی كردم قرض بگیرم. ابتدا این رو خدمتتون عرض كنم كه علیرغم شناختی كه چه در گذشته، یعنی زمانی كه ما جوون بودیم و دنبال یك موسیقی دیگر می گشتیم و اون موقع فرهاد، بعداً آندو و گروههایی از این نوع در جامعة ایران مقبولیت پیدا كرد و بخشی از جامعة ایران به دنبال اونها رفت و چه بعداً كه اینجا باهاش آشنا شدم تا جلسة گذشتة شورا وقتی كه آندو سر یك موضوعی صحبت كرد و واقعاً فكر می كنم اشك همه رو در آورد، من نمی دونستم با چه آدمی روبرو هستم. وقتی جمله تموم شد رفتم و گفتم كه چرا تو جلسات كمتر صحبت می كنی، گفت فرصت فراوان است. ما بیان خودمون رو به وسیلة دیگری اظهار می كنیم. بیان موسیقی. برای فهم اون كار دشواری نیست. درست مثل همون صحبت كردنه. وقتی كه برگشت و من در كمال حیرت متوجه شدم كه به این بیماری جانكاه دچار شده و متأسفانه امید چندانی هم برای بهبودش نیست، دو چیزی رو كه به من، دو چیزی رو كه به من بیان كرد و شما همان روز شنیدید، به شدت من رو تحت تأثیر قرار داد. یك، نحوة پیوستنش به مقاومت ایران. اون جا كه بیان می كنه بدون شناخت چندان از مجاهدین و از مقاومت وقتی كه یكی از هنرمندانی كه برای این مقاومت هنرنمایی كرده، مورد لجن مالی اون محیطی كه همه بهش آشنایی دارن، واقع می شه، آندو از همون جا، از همون نقطه ای كه شروع به نزدیكی با مقاومت ایران می كنه. وقتی كه به اون هنرمند زنگ می زنه و بهش می گه كه من كار تو رو تأیید می كنم و با تعجب اون روبرو می شه، این دقیقاً نشان دهندة روحیة متفاوتی است كه این دوست مبارز ما داشته. وقتی كه همین رو به اصطلاح مبدأ می گیره، بعد به مقاومت می پیونده و بعداً عضو شورا می شه و بعد هم در راهی قدم می گذارد كه من فكر می كنم كه امروز همون كلمه یی كه خودش به كار می بره، فرزندانش در اشرف، روزبه، محمد نیما، پیمان، ماندانا و استاد كامیار امروز ما دیدیم كه برای استاد خودشون سنگ تموم گذاشتن. خوشا به حال مردم ایران كه چنین مقاومتی داره كه می تواند در برزخی كه آخوندها به وجود آوردند و این اوضاع و احوالی كه مردم ایران رو گرفتار كردن و یأس و ناامیدی و فحشا و اعتیاد و خلاصه هر نوع بدبختی رو كه بگید، بر سر مردم ایران آوردند، مقاومتی در مقابل آنها قرار گرفته كه حتی در نزدیكی مرگ هم پیام امید و پیروزی می دهند. وقتی كه انسانی بداند چند روز و چند و چند هفتة دیگر عمرش به پایان می رسد ولی دم از امید بزنه و آینده رو نشون بده، این از عمق اعتقاد به اون حقانیتی است كه من فكر می كنم مقاومت ایران بر پایة اون بنا نهاده شده و علیرغم تمامی مشكلاتی كه در جلوی اون به وجود آوردن و علیرغم تمامی رذیلتهایی كه طی این سالها بر سرمون آوردن، پایدار و استوار ایستاده و امروز ما مشاهده می كنیم كه حتی در این شرایط سخت كه من فكر می كنم به بهترین نحوی همسر گرامیش، آیدا بیان كرد، او هم باز این پیام رو می دهد كه ما به از دست دادن آندو نگاه نخواهیم كرد. به راهی كه اون با آگاهی كامل، با اعتقاد كامل در اون قدم گذاشت و استوار پیش رفت. من همیشه بیان كرده ام و برای خودم آرزو كردم، وقتی كه یك چنین همسنگران و چنین دوستانی رو من از دست می دم، بعضی وقتها به اونها حسودی می كنم. حسادت هم از این جهته كه می بینم تا به آخر ایستادند. تا به آخر با پیمانی كه با مردمشون، با این مقاومت و با معمار این مقاومت، برادرم مسعود گذاشتن، تا به آخر پایدار موندند و همیشه برای خودم هم این آرزو را می كنم كه در دنیایی كه ما در آن قرار داریم، كه شما از همة نیك و بد اونها آگاهی دارید، چه خوبه كه این مقاومت به مردم امید می دهد كه نباید تسلیم این شب سیاه شد. این شرایط به پایان خواهد رسید، اما آن چیزی كه به نظر من با ارزشتره، وقتی كه ما به تاریخ خودمون نگاه می كنیم، به تاریخ صدسالة ایران نگاه می كنیم، بسیاری از افراد و جنبشها بودند كه برای آزادی مردم به پا خواستند. ولی به دلیل خیانت همراهان، واماندگان، سست عنصران، مردم ما به آزادی نرسیدند. امروز جای خوشوقتی داره كه مقاومت ما از ظرفیتی برخورداره كه هر اتفاقی كه بیفته، هر خس و خاشاكی كه در مقابلش قرار بگیره، این راه رو ادامه خواهد داد و مردم رو به پیروزی خواهد رسوند. جملة دومی هم كه از آندو می خواستم بگم، همیشه تو دلم بود، ولی وقتی كه اون بیان كرد، ما اینجا، مخصوصاً فكر می كنم كسانی مثل ما كه مثلاً در گذشته ورزش می كردیم یا آدمهایی كه هنرمند بودند، همیشه با این سؤال روبه رو می شیم كه شما رو چه به سیاست؟ خوب شما كار خودتون رو می كردید. این در مورد آندو با اون سابقة درخشانش و همكاریش با اكثر هنرمندان سرشناس جامعة ایران بیشتر از بقیه صدق می كنه، یعنی مخصوصاً در اون محیط لس آنجلس شاید آدمی مثل آندو استثنایی باشه كه تقریباً همة هنرمندان، همة خوانندگان به اون نیاز داشتن. ولی آندو با در پیش گرفتن یك زندگی ساده با قناعت كامل سعی می كنه كه همون چیزی رو كه خودش بهش نام می گذاره، هنرمند متعهد اون وظیفه رو به بهترین نحوی انجام می دهد و وقتی با این سؤال مواجه می شه كه سیاست، می گه ما اهل سیاست نیستیم. درست مثل این می مونه كه خونة آدم آتیش بگیره و اونجا آدم دنبال این باشه كه آیا من نشان آتش نشانی برای خاموش كردن آتش و آیا حق دارم خونه رو خاموش بكنم یا نه؟ این مقاومت و این كسانی كه پای در این راه گذاشتن، نه برای این آمده اند كه به حاكمیت برسند، نه كیسه ای دوخته اند و نه برای فردا چیزی برای خودشون بخوان. همان طور كه مسعود، برادرمون گفت، چند وقت قبل و فكر می كنم صدای همه رو هم درآورد، در فردای آزادی ایران من به دانشگاه خواهم رفت و اونجا جوانان ایرانی رو برای رویارویی با مشكلاتی كه جهان كنونی با اون روبه روست، آماده خواهم كرد. و از اینجاست كه آدم رسالت آندو رو می فهمه. وقتی كه می گه خوب دشمن با تمام قوا حمله كرده. اینجا من باید چیكار كنم، من بگم من هنرمندم. من آهننگسازم یا یه چیز دیگه. یا باید آستینها رو بالا زد و با تمام قوا وارد شد. خانم رجوی، دوستان شورایی، هواداران این مقاومت بر شما مبارك باد كه در چنین مقاومتی قرار گرفته اید و چنین پیامی به مردم ایران می دهید. هر اتفاقی كه برای ما بیفته، ما پیروز این مبارزه هستیم و ما همون طور كه آندوی عزیز گفت آزادی رو برای مردممون خواهیم برد. آزادی كه سنگین ترین بها رو در طولانی مدت برای اون پرداختیم و از هر نظر این آمادگی رو داریم كه قدر این آزادی رو بدونیم. پس علیرغم تمام غم سنگینی كه از دست دادن آندو برای من به عنوان یك عضو كوچك این مقاومت وجود داره، اما این پیام رو هم داره كه این مقاومت با چنین فرزندانی هرگز شكست نخواهد خورد. پیروز باشید.
طاهرسعیدی
برای من البته خیلی مشكله اینجا صحبت كردن و خیلی باعث افتخار بزرگیه كه این فرصت به من داده شده به دلیل سابقة آشنایی با آندوی عزیز و سایر هنرمندان این افتخار رو داشتم كه در خدمتش باشم، به دلیل مسئولیتی كه داشتم. یك چیزی كه خیلی برای من مهم هست و می خواستم بگم چیزی است كه خود آندو گفت.. آقای ادیبی خیلی عالی گفتن و اون لحظة انتخاب آندرانیك هستش. داستان این بود كه ما تو تماس اولی كه با آندو داشتیم من در سی ثانیة اول تماس اینو با تمام وجودم می گم در همون سی ثانیة اول احساس كردم كه مثلاً سی ساله می شناسم، كسی رو كه برای اولین بار دارم باهاش صحبت می كنم. بعد از یكی دو دقیقه، آنقدر گرم و صمیمی و نزدیك آندرانیك صحبت می كرد كه همه چی رفت كنار. من خودم رو آماده كرده بودم، یك توضیحاتی بدم به آندرانیك، ولی شدت گرما و صمیمیت و از اون چیزی كه ساطع می شد اصلاً برای من عجیب بود. و بعد راحت با هم صحبتهامون رو كردیم و موضوع این بود كه آقای ویگن خواسته بودند كه یكی از ترانه هاشون تنظیم بشه برای كنسرت همبستگی. تنظیم كار بسیار دشواری بود، زمان خیلی كوتاه بود، كسی نمی تونست تنظیم كنه. آقای شمس درگیر صدتا كار دیگه بودند اونجا، اصلاً اون كارها اونجا بود. بقیه دوستان همچین مجالی نداشتند. آقای شمس هم سفارش كرده بودن كه كسی كه می تونه بكنه آقای آندرانیك است. كه آقای آندرانیك گفت بله با كمال میل من انجام می دم این كار رو. و من هم تماس گرفتم و اونجا باز به دلیل مسئولیتی كه داشتم، تماس داشتم با آقای ویگن، گفتم كه حله، چون ایشون فكر می كرد حل نیست و من اصلاً نمی تونم بیام، چون تنظیم این كارها دشواره. بعد گفتم مگه چه كسی می تونه یك همچین كاری بكنه. گفتم آقای آندرانیك. گفت آقای آندرانیك با شما كار می كنه؟ گفتم بله، آقای آندرانیك هم با ما كار می كنه. گفت آقای آندرانیك مثل بتهوونه، مثل شوپنه، شروع كرد در توصیف آقای آندرانیك گفتن و خوب اون مسأله حل شد به كل.
هنرمندان مقاومت در چنین سطحی هستند و آندو از راه رسیدمانند سرداری كه این صحنه را گشود.
به دلیل این كه معتقد بود به سرنگونی. به دلیل اعتقاد راسخش به این كه باید این رژیم رو از بیخ و بن برآورد. اعتقاد آندرانیك به سرنگونی، قاطعیتش بر سر این موضوع بود كه از همین جا آمد. خوب مجاهدین رو از همین جا انتخاب كرد. رهبری مقاومت رو از همین جا انتخاب كرد. به خاطر این كه آندرانیك واقعاً خودش هم می گفت با تمام لطافت و ذوق و تمام عواطف سرشار انسانیش، قاطعیتش دیگه مثل شمشیر بود. یعنی اون روی سكة شخصیت آندرانیك، اون قاطعیت و اون صلابتی بود كه در مقابل دشمن، در مقابل رژیم سازش نمی كرد. خوب از همین جاست كه وقتی كه، از همین جا بود كه اونچه كه من لمس كردم و همة ما دیدیم كه خب این انتخاب رو كرد.
اورسوراواز – 8 اسفند 1393