یاد و خاطرۀ استاد بهرام عالیوندی: نگارگر امیدها و پایداریها
دو سال از درگذشت نقاش نامدار و هنرمند ارزنده و بزرگ مقاومت ایران، استاد بهرام عالیوندی، که در اول خرداد1391 حیات پرافتخارش را بدرود گفت، می گذرد، امّا یاد و خاطر، این «جادوگر رنگها» و نگارگر امیدها و پایداریها در دلهای مشتاقان هنر و آزادی ایران زمین زنده و جوشان است.
برای گرامیداشت یاد فراموشی ناپذیر استاد عالیوندی بخشی از مصاحبۀ هفته نامۀ «ایران زمین» (شماره سوم، 19خرداد1373) را با استاد را با هم مرور می کنیم:
«استاد عالیوندی… از پركارترین هنرمندان ایرانی در تبعید است. تعداد آثاری كه او طی دهسال اخیر به وجود آورده از 1500تابلو بیشتر است. او تاكنون چندین نمایشگاه در كشورهای آلمان و اتریش برگزار كرده است. عالیوندی، با… لهجهٌ شیرازی و گرمی و شور مردم آن سامان… میگوید: زبان من، تابلوهای من هستند. من با زبان نقّاشی حرف میزنم».
او از كودكی به نقاشی علاقمند بود، امّا، به قول خودش،تا 27سالگی در شیراز آثار دیگران را كپی می كرد و در كار دكور تئاتر و ساختن پلاكاردهای رنگی برای سینماها بود. در هنرستان كمال الملك تعلیم نقاشی گرفت و به خاطر استعداد درخشانش در این رشته بورس تحصیل در خارج كشور به او تعلّق گرفت امّا ساواك مانع خروج او از كشور شد. وی سپس در ادارهٌ هنرهای سنّتی وزارت فرهنگ و هنر به عنوان طرّاح مشغول كار شد. بعد از تأسیس دانشكدهٌ هنرهای تزیینی، عالیوندی در این دانشكده، در رشتهٌ نقّاشی تزیینی به تحصیل پرداخت و دورهٌ تخصّصیش را زیر نظر یك استاد فرانسوی به پایان رساند. طی دورانی كه در ادارۀ هنرهای ملی کار می کرد، آموزش هنرهای سنّتی را به هنرجویان رشتۀ نقاشی به عهده داشت و ساعتها هنرجویان را به موزهٌ ایران باستان میبرد و رمز و رازهای خطوط و نقوش آثار هنری قدیمی ایران را به آنان می آموخت.
استاد عالیوندی در سال1984، مانند بسیاری از هنرمندان آزاده و شریف ایرانی، بهناچار جلای وطن كرد و از آن زمان تاكنون در اتریش به سر می بَرد».
استاد عالیوندی: «… من مدتهای طولانی در ادارهٌ هنرهای ملی وزارت فرهنگ و هنر به عنوان طرّاح كار كردم. طراحی در ادارهٌ هنرهای ملی و آشنایی با هنرهای قدیمی و سنتی ایران فرصتی بسیار گرانبها برای من بود كه راز این هنرها را بشناسم و تجربیات گرانبهایی به دست آورم. در همین سالها بود كه ضمن كشیدن طرح برای طرّاحان قلمزن روی نقره، با شگفتی متوجه نقشهای فلس بر روی سینیها، گلدانها و ساغرهای نقره شدم و سخت شیفتهٌ آنها شدم، تا آن جا كه همهٌ فكر و كوششم این بود كه روزی بتوانم این فلسها را در تابلوهای خود پیاده كنم. حالا بیش از 25سال است كه ضمن كار، این فلسها را زیر و رو می كنم و با آنها چون كودكی به بازی نشسته ام، تا آن جا كه امروز دیگر این فلسها ـ بدون آن كه ادّعای صاحب سبك بودن داشته باشم ـ چه در آثار رنگی و چه سیاه و سفید، بیانگر هویت هنری من و به قول اكثر منتقدان “امضا”ی من است. البته مدتهای طولانی تابلوهای فیگوراتیو با فلس می ساختم. ولی امروزه از آنها به فلسهای آبستره رسیده ام و با همین فلسهای آبستره است كه در اعماق كائنات به دنبال حیات دیگری هستم. بد نیست بگویم تحقیقات و كشفیات فضایی اخیر، به فلسهای رنگی، خطوط سیاه منحنی و نقطه پردازیها و آبرنگهای من، شور و زندگی دیگری بخشیده است…
من به میتولوژی علاقهٌ خاصی دارم، و این طبعاً اثرات خودش را روی كارهای من می گذارد. میتولوژی سرزمین خودمان، هند، و به طور عام میتولوژی شرق، برایم الهام بخش است. در این سری كارهای من، اصلیترین تم، جنگ بین نور و ظلمت و پیروزی نور بر ظلمت است. از همین رو منتقدان مرا نقاشی خوانده اند كه از تاریكیها نور و امید می آفریند. این جنگ در تمام اساطیر ما وجود دارد. در سرتاسر شاهنامهٌ فردوسی این جنگ هست، و نهایتاً پیروزی با نور و روشنایی است. چند سال پیش در هزارهٌ فردوسی، نمایشگاهی از نقاشیهای من در مركز یونسكو در وین به نمایش گذاشته شد كه 33تابلو آن به اساطیر شاهنامه مربوط می شد».
استاد عالیوندی در پاسخ این پرسش که شما
«كدام یك از تابلوهایتان را بیشتر دوست دارید و برایتان خاطرهانگیز است؟» می گوید:
«در میان كارهایم بیشتر از همه به تابلو فرهاد علاقه دارم، این تابلو را به یاد مجاهد شهید فرهاد پاكزاد كشیده ام. بعد از آن تابلو فروغ جاویدان و بعد تابلو پیروزی نور بر تاریكی.
استاد در این مصاحبه دربارهٌ «هنر متعهد» می گوید:
«من در نقاشی هیچ گاه از قبل فكر نمی كنم كه چه چیز می خواهم بكشم، بلكه كاملاً تابع احساسم هستم. البته معتقدات و تفكّرات من در این آفرینش تأثیر دارند، ولی اگر بخواهم روی چیزی از قبل فكر كنم و طرح بریزم و بعد روی آن كار كنم، این را دیگر اثر هنری نمی دانم. در واقع به نظر من هنر تبلور احساس هنرمند یعنی تبلور احساس جامعه است. این تقسیم بندی هنر برای هنر و هنر برای مردم را هم قبول ندارم. اصلاً موضوع این نیست. هر هنرمندی بار زمان خودش را دارد. تعهّد در هنر را باید از این زاویه نگاه كرد، نه به شكل مبتذلی كه مثلاً امروز رژیم آخوندی برای هنرمندان نسخه می پیچد. این یك نوع سانسور و خودسانسوری است. در واقع به نظر من بحث بر سر هنرمند متعهد است و نه هنر متعهد؛ هنرمندی كه زیر بار رژیمهای دیكتاتوری نمی رود.طبعاً مردم انتظار دارند كه هنرمندی که سالها حمایت و تشویقش کرده اند به رژیمهایی مثل دیکتاتوری تروریستی خمینی “نه” بگوید؛ دوست دارند که به چنین رژیمی مشروعیت ندهد و اگر توانست تلنگری هم به آن بزند. هنرمندی كه انگیزه اش را از مردم می گیرد و از آنها تغذیه می كند، نباید و نمی تواند به مردم پشت كند. وقتی فلان هنرمند از ایران می آید این جا و دوباره بر می گردد به كشوری كه زیر حاكمیت آخوندهاست و می گوید بله من این جا هستم در كنار «ملت» می خواهد به این رژیم مشروعیت بدهد. در حالی كه صدها و هزاران هنرمند ایرانی شرایط سخت غربت و زندگی در تبعید را به ننگ تسلیم و زندگی در حاكمیت آخوندها ترجیح داده اند.
… من سال 1984 (1363) از كشور خارج شدم و با آن كه بیماری قلبی سخت آزارم می داد، امّا دلگرمی پیوستن به مقاومت، آن هم در چنین غربت جانكاهی، به من انگیزه و توان می داد. طی این سالها كار بسیار سنگین و فشرده یی در زمینهٌ نقاشی داشته ام؛ گاه در روز 12 تا 18ساعت كار می كنم. اگر چه غربت خیلی سخت و ناگوار است به خصوص برای كسی كه كار هنری می كند ـ امّا انگیزه و شوری كه از بودن در كنار مقاومت مردم ایران می گیرم، برایم بسیار دلنشین و امیدواركننده است. همین است كه مرا زنده نگه می دارد و به من نیرو می دهد، تا رنج دوری از یار و دیار را تحمل كنم. طبعاً مجموع این عوامل به طور ناخودآگاه عمیقاً بر آثار من تأثیر می گذارد».
استاد عالیوندی دربارۀ «وضعیت نقاشی و نقاشان ایران در شرایط فعلی» می گوید:
«تا جایی كه به هنرمندان ایرانی در خارج كشور بر می گردد، بعضاً كارهای ارزنده یی انجام می گیرد، كه البته بسیاری از آنها ناشناخته باقی می ماند. امّا در داخل كشور، فكر می كنم هیچ چیز گویاتر از نقل قولی كه روزنامهٌ اطلاعات از خامنه ای در جمع استادان نقش نگاری اسلامی ـ ایرانی آورده، نیست. خامنه ای در تجلیل از هنر نقاشی گفته است: “من در منزل تابلویی از آقای فرشچیان دارم كه خود ایشان چند سال پیش به من هدیه كردند. هر وقت من این تابلو را تماشا می كنم، اشكم سرازیر می شود. با اینكه سینهٌ من از روضه های صبح و عصر عاشورا پر است و ما خوب می دانیم كه دربارهٌ این روز چه نوشته و چه سروده اند، و با این كه می گویند انسانهایی كه اهل این امور هستند دیگر خودشان گریه نمی كنند، اما آقای فرشچیان با اثر هنریشان روضه یی می سراید كه همهٌ ما را به گریستن و امی دارد و این هنر چقدر پرفایده و پر مغز است”.
حالا خودتان قضاوت كنید بر سر هنری كه شكوفایی آن به تعریف آخوند خامنهای چنین است، در آن كشور چه آمده است».